کد مطلب:106470 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

خطبه 085-صفات پرهیزکاری











[صفحه 591]

از خطبه های امام (ع) است درباره اوصاف حق تعالی و ترغیب مردم به عبادت و بندگی ایراد فرموده است، این خطابه حضرت دارای چند بخش است بخش اول خطبه: خداوند جهان، نهانها را می داند، و از باطنها آگاه است، زیرا او بر همه چیز احاطه كامل دارد و بر تمام اشیا چیرگی دارد و بر تغییر و تبدیل آنها تواناست. در این فراز از سخن، امام (ع) بعضی از اوصاف حق سبحانه و تعالی را به تفصیل زیر بیان می دارد: 1- خداوند بر اسرار و نهفته ها واقف است چنان كه حق تعالی خود می فرماید: یعلم سركم و نجواكم. 2- باطن امور و اشیا را می داند. این معنی شبیه همان جمله اول است، زیرا آن كه از باطن امور مطلع باشد، بر اسرار واقف است. اصطلاحا به كسی خبیر می گویند، كه اخبار نهفته بر او پوشیده نباشد هیچ اتفاقی یا حادثه ای به وقوع نمی پیوندد جز این كه او می داند و خبر آن واقعه نزد او هست. چنین خبر دارنده ای یه یقین همان آگاه به اسرار است كه در جمله اول بدان اشاره شد، گر چه معنی عالم و دانا از معنی خبر دارنده وسیع تر است و نسبت به آن اطلاق دارد. 3- خداوند بر همه چیز احاطه دارد. احاطه داشتن خداوند بر هر چیزی به معنای آگاه بودن بر تمام كلیات و جزئی

ات اشیا می باشد. در این كه حق تعالی بر همه اشیا واقف و آگاه است تمام حكما و متكلمین اتفاق نظر دارند و نظر متكلمان اسلامی در این باره روشن است و نیازی به شرح فزون تر ندارد. اما خلاصه سخن حكما در چگونگی علم خداوند به اشیا به این شرح است كه: او خود، به ذات خود عالم است، در این جاست كه درك كننده و درك شونده و درك كردن در ذات واحد اتحاد پیدا می كنند و تعدد این امور به لحاظ اعتبار عقلی است، یعنی عقل بشر این سه مفهوم درك كننده- درك شونده- و ادراك را از یكدیگر جدا می سازد، ولی در مصداق و حقیقت یك چیز بیش نیستند. اما علم خداوند نسبت به معلولهای اولیه یا به اصطلاح قریبه، علم به عین ذات آنهاست شاید مقصود شارح از معلولات قریبه عقول باشند كه به نظر فلاسفه خلق اول همان عقل اول است در این مرتبه درك كننده (خداوند) و درك (علم) وحدت دارند و تعددشان به اعتبار عقلی است اما درك شونده یعنی مخلوق اول با درك كننده و درك وحدت ندارد. در مرتبه معلولهای دور یا مخلوقات مراتب پست، مانند امور مادی و ممكناتی كه در حال حاضر وجود ندارند ولی ذاتشان چنان است كه امكان دارد، در زمانی وجود یابند و یا تعلق به امر موجود پیدا كنند. به اعتبار صورتهای

عقلی شان مورد علم خداوند قرار می گیرند، و در علم خداوند حضور دارند. تمام امور مادی و قابل حس كه در قوای ادراكی درك كنندگان نقش می بندند، متعلق علم خداوند هستند. خلاصه كلام این كه چون خداوند، به ذات خود عالم است بر همه مخلوقات عالم است هر چند علم خداوند نسبت به درك ذات خود و اشیا و مخلوقات دارای مراتبی باشد. دلیل عالم بودن خداوند بر همه چیز حضور آنها در محضر خداست. آنچه حقیقت ذاتش در نزد عالم حضور داشته باشد، به دلیل همین حضور، مورد درك خداوند قرار می گیرد. بنابراین مثقال ذره ای (كوچكتر و یا بزرگتر) در آسمانها و زمینی از علم خداوند غائب نیست، زیرا ذات همه چیز از خلق اولی گرفته تا خلق آخر با تمام ابعاد و ویژگیهای وجودی در نزد حق تعالی حاضرند. قرآن كریم این حضور را گاهی به كتاب مبین و گاهی به لوح محفوظ تعبیر كرده است. ولی این حضور در نزد حكما عقل فعال نامیده می شود. 4- خداوند بر همه چیز غلبه دارد: و همه اشیا در قبضه قدرت او قرار دارند. 5- حق تعالی نسبت به همه چیز حاكمیت دارد. غالب بودن و قوت داشتن خداوند نسبت به همه چیز اشاره به قدرت كامله خداوند بر تمام امور و ممكنات است. چون قوی و غالب بودن بیان كننده قدرت كا

مل و تمام می باشد. معنی غالب از قوی در توصیف قدرت مفهوم بیشتر و زیادتری را بیان می كند و با معنی قاهر كه قبلا شرح دادیم تقریبا یكی است. توضیح بیشتر كلام حضرت و دلیل غالب و قوی بودن حق تعالی نسبت به همه اشیا این است كه خداوند مبدا و منشا تمام موجودات است و هر موجود و ممكنی نیازمند اوست. بدیهی است كه خالق نسبت به مخلوق خود توانا و نیرومند باشد، چه اگر چنین نبود، قدرت آفرینش نداشت. در كتب كلامی این موضوع بخوبی توضیح داده شده است. بخش دوم خطبه پس هر عمل كننده ای از شما مادامی كه در این دنیا فرصت دارد و قبل از آن كه مرگش فرا رسد باید به عمل پردازد، و در زمانی كه آسودگی خاطر دارد، پیش از آن كه گرفتار شود به كارهای خیر بپردازد و تا هنگامی كه راه نفسش بند نیامده است عبادت و ستایش كند، و برای آسودگی خویش و استواری قدمش آمادگی فراهم كند و از این جهان فانی برای سرای باقی خود توشه ای بیندوزد. این بخش از خطبه تا پایان موعظه و پند و اندرز و راهنمایی است. پس از آن كه امام (ع) انسانها را توجه داد به این كه خداوند بر آنچه در دلها می گذرد آگاه است و بر انجام آنچه بخواهد تواناست، دستور می دهد كه لازم است به فرمان خدا عمل كنند

. مقصود از عملی كه امام (ع) بدان دستور می دهد كارهای شایسته و مطلوبی است كه در اصطلاح آنها را تكلیف شرعیه می نامند و از مردم می خواهد كه انجام وظایف دینی را، جایگاهی برای استواری گامهایشان در راه راستی كه مامور پیمودن آن می باشند، قرار دهند. پس از بیان این موضوع امام (ع) با زبان لطف و مهربانی كه جاذبه بیشتری برای تشویق به عمل كردن دارد، مردم را متوجه می سازد كه فرصت را از دست ندهند و قبل از آن كه مرگ گلویشان را بگیرد و امكان عمل از آنها سلب شود، كارهای شایسته انجام دهند و آن را توشه سفر به سوی خداوند و سرای اقامت شان (آخرت) قرار دهند، زیرا پس از سپری شدن این مهلت و رسیدن اجل، انسان گرفتار مشكلات دیگر و عقوبتهای آن می شود. امام (ع) با این عبارت بطور كنایه عدم امكان عمل در آخرت را یاد آوری فرموده اند، زیرا جهان آخرت، جای انجام دادن عمل صالح نیست،

[صفحه 595]

مردم از خدا بترسید آنچه را كه خداوند در كتابش به شما دستور داده و حقوقی را كه در نزد شما به ودیعت نهاده است حفظ كنید و رعایت اوامر و نواهی او را داشته باشید، زیرا خداوند پاك و منزه شما را بیهوده نیافریده و به خود وانگذاشته، در نادانی و بدون راهنما، رهایتان نكرده است، بلكه حدود اعمالتان را یقین و وظیفه ای كه باید انجام دهید به شما آموخت و زمان مرگتان را در لوح محفوظ نوشت، و كتابی كه بیان كننده همه چیز است برایتان فرو فرستاد و پیامبرش را زمانی طولانی در میان شما به ارشاد و هدایت مامور كرد، تا آنگاه چنان كه قرآن حكایت می كند دین پیامبر و شما را كامل كرد، همان دینی كه مورد رضای اوست و به زبان رسولش به شما اعلام كرد و آنچه را دوست یا دشمن می داشت بوسیله وحی و قرآن برای شما توضیح داد، بدون آن كه راه عذر و بهانه ای را باقی بگذارد حجت را بر شما تمام كرد. شما را از عذاب و كیفر خود، قبل از آن كه عقاب سخت قیامت فرا رسد بترسانید. بنابراین این چند روزه باقی مانده از عمر و دنیاتان را در یابید به این منظور نفس خود را بزحمت انداخته صبر پیشه كنید، چه مقدار زمانی كه از عمر شما باقی مانده نسبت به مقداری كه از زندگ

ی خود، بیهوده از دست داده اید بسیار اندك و ناچیز است. پس به نفس خود اجازه ندهید كه وارد گناه و معصیت شود، چه اگر نفس اجازه گناه یابد، شما را به راه ستمكاری و ظلمت و تاریكی می كشاند و در جلوگیری نفس سهل انگاری نكنید، كه گناهان هجوم كرده شما را به مصیبت دوزخ گرفتار می سازند. ای بندگان خدا، پند دهنده ترین مردمان بخودش كسی است، كه فرمانبردارترین آنها نسبت به دستورات پروردگارش باشد و فریب دهنده ترین انسانها بخودش آن انسانی است كه معصیت كارترین آنها نسبت به پروردگارش باشد. بنابراین گول خورده كسی است كه خود را فریب دهد. و خوشحال و سود برنده شخصی است كه خود را فریب ندهد و دینش را سالم نگاهدارد. خوشبخت كسی است كه از دیگری پند گرد، و بدبخت كسی كه فریب هوای نفسش را بخورد. بدانید كه كمترین ریا (در عمل) شرك شمرده می شود، و همنشین با هواپرستان فراموشی از ایمان و حضور شیطان را در پی دارد. از دروغ بپرهیزید كه انسان را از داشتن ایمان دور می كند راستگو، بر كرانه نجات و رستگاری قرار دارد و دروغگو بر پرتگاه خواری و هلاكت ایستاده است. بر یكدیگر حسد نورزید، زیرا حسد و بدخواهی (چنان كه آتش هیزم را سوخته و از بین برد) ایمان انسان ر

ا خورده و نابود می كند. با یكدیگر دشمنی نكرده و نسبت به هم خشمناك نباشید، زیرا دشمنی مانند تیغ سلمانی كه موها را می تراشد، خیرات وصله رحم را زدوده و از بین می برد. بدانید كه آرزوی طولانی، عقل را دچار اشتباه و یاد خدا را بفراموشی می سپارد پس آرزوهای طولانی دنیا را دروغ پندارید، زیرا آرزو فریب و آرزومند فریب خورده ای بیش نیست. مردم را متوجه می سازند كه از پروردگارشان بترسند و درباره آنچه، مامور به حفظ و نگهداری آن، در كتاب خدا هستند مخالفت نكنند. مقصود امام (ع) از حفظ آنچه در كتاب آمده است، تفكر و دقت كردن در آن و محافظت عملی داشتن بر اوامر و نواهی قرآن است زیرا اوامر و نواهی قرآن حقوق خداوندی است، كه به عنوان امانت به انسانها سپرده است. و سپس علت امر به توجه داشتن انسانها نسبت به اوامر و نواهی كتاب را چنین توضیح می دهد كه، خداوند تعالی آدمیان را بیهوده و بدون حكمت و مصلحت نیافریده است، بلكه به این منظور بوده است كه با اسباب و ابزار جسمانی بخشوده شده فضایل نفسانی خود را كامل گردانند، خداوند آنها را بی حساب و كتاب رها نكرده است، آثار و اعمالشان را ضبط، مدت عمر، زندگی و مرگ شان، و پس از آن تا روز قیامت، در كتابی

روشن و الواحی محفوظ نوشته است. و بوسیله پیامبر بزرگواری، زندگی انسانها را نظم بخشیده و عمر پیامبر را برای هدایتشان در میان آنها طولانی كرده است. و كتابی كه برای آنها راه پیروی از حقیقت را نشان می داد، همراه پیامبر نمود. آنگاه برای آنها و پیامبرش دینی كه مورد خوشنودی و رضایتش بود كامل گردانید، و تمام اموری كه برای سعادتشان مفید بود بیان فرمود. چنان كه خود می فرماید: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا. بر زبان پیامبر رحمت آنچه از خیرات ماندنی را دوست می داشت، و آنچه كه از بدیهای بدبخت كننده در آخرت را نمی پسندید تحت عنوان اوامر و نواهی بدانها ابلاغ كرد و در قرآن مجید بهانه جوییها و دلایل را از جهت اتمام حجت توضیح داد و محتوای آن را از بیم كیفر و ترس از عذاب سخت پرساخت. امام (ع) لفظ یدین را برای عذاب استعاره به كار برده اند. بین یدیه كنایه از وقتی است كه فرا روی عذاب آخرت و مشرف بر آن باشد، وجه شباهت این است، كه ترس همواره از شخص دارای قدرتی است كه سخت گیر هم باشد. پس گویا امام (ع) عذاب سخت را به منزله عذاب كننده در نظر گرفته و لفظ یدین را برای آن استعاره به كار برده، و مقدم بودن

ترس و انذار را، بمنزله فرا روی عذاب شدید قرار گرفتن دانسته است. توضیح دادن مطلب به طریق استعاره و كنایه از لطیفه هایی است كه جاذبه فراوان دارد. بعد از انذار و برحذر داشتن مردم از گناه و معصیت، مجددا آنها را امر می كند، كه از باقی مانده عمرشان در دنیا استفاده كنند و نفس خود را بر مشكلات كارهای نیك شكیبا سازند، یعنی در انجام كارهای شایسته هر چند سختیهایی وجود دارد، صبر داشته باشند. درك باقیمانده از عمر، در سخن امام (ع) برای توجه دادن، به كوتاهیهاست كه در مقابل انجام وظیفه الهی خود داشته اند و به همین دلیل می فرمایند، زمانی كه شما برای انجام كارهای نیك و شایسته دارید به نسبت زمانی كه از پند و موعظه غفلت كرده اید بسیار اندك است نسبت دادن امام (ع) اعمال را بوقت، بدین جهت است كه تمام اوقات می توانند طرف كارهای لازم و شایسته قرار گیرند، بنابراین نسبت دادن افعال نیك به تمام زمانها به این اعتبار قابل صدق می باشد. قوله علیه السلام: و لا ترخصوا لا نفسكم الی قوته المعصیه مقصود از رخصتی كه امام (ع) در این فراز بدان اشاره دارند رخصت شرعی نیست، بدین معنی كه انسانها اجازه ترك اعمال را در حال حاضر به شرط انجام آن در آینده داش

ته باشند. بلكه منظور آن سهل انگاریهایی است كه اشخاص در رابطه با انواع خوردنیها، آشامیدنیها و ازدواج داشته اند و با سرگرمیهای آن چنانی به اموری بیش از حد لزوم پرداخته اند و برای زیاده رویهای غیر مجاز تاویل و توجیه هائی هم ذكر كرده اند، بدین خیال كه این توجیهات آن اعمال را در شریعت جایز كرده و زمینه را برای پیروی از هوای نفسشان آماده می كند. مانند غیبت دیگران و حضور یافتن در مجلس گناهكاران، و رفاقت و همنشینی با ستمگران كه از این قبیل امورند. قاعده كلی در این باب این است، كه انسان، دائره امور مباح را كه انجامشان از نظر شرع اشكال ندارد، چنان وسیع بگیرد كه به امور مكروه سرایت كند. و سپس بدین گمان كه انجام كارهای مكروه كیفر ندارد، خواسته های نامطلوب شخص او را به انجام كارهای مكروه وابدارد و سرانجام همین اهمیت ندادن به مكروهات او را بر انجام محرمات جری كرده، محرمات و امور ممنوعه را هم انجام می دهد. دلیل این مطلب روشن است. هنگامی كه عقل از نفس اماره در دستورهای نابجایی كه به او می دهد پیروی كند، آهسته آهسته او را به كارهای زشت وادار می كند، تا حدی كه دیگر به دلیل علاقه ای كه بر انجام حرام پیدا كرده، از آن نفرت نداشت

ه و آن را ناروا نمی داند. شك نیست كه انجام بعضی از كارهای حرام، شخص را بر ارتكاب پاره ای دیگر از محرمات، جری می سازد، و بتدریج كارش بجایی می رسد كه حدود شرع را زیر پا می نهد و بدام شیطان گرفتار آمده، دست به محرماتی می زند، كه عقوبتی جز هلاكت و نابودی ندارد. برای بیان همین مقصود است كه در خبر آمده: هر كه به محرمات نزدیك گردد، بیم آن هست كه در آنها واقع شود. عرفا قلب انسان را به حصار و شیطان را به دشمنی تشبیه كرده اند كه می كوشد بدان وارد شود. دفع چنین دشمنی، جز به نگهبانی كامل و بستن درهای حصار و پاسداری مداوم و مستمر ممكن نیست، فرض این است كه این حصار درهای بیشماری دارد. انجام محرمات، سهل انگاری نفس در امور مباحه و وارد شدن در كارهایی كه شبهه ناك باشند، از درهای بزرگ این حصارند، و توان دخول شیطان از همین درها بیشتر و آسانتر است، بدین سبب امام (ع) فرمود: فتذهب بكم الرخص فیها مذاهب الطلمه و لا تداهنوا فیهجم بكم الادهان علی المعصیه (المصیبه) به نفس خود مجال ندهید. كه او به شما اجازه ورود بتاریكها را می دهد. و با سهل انگاری و مماشات با نفس خود برخورد نكنید كه هجوم آوردن شما را به انجام معصیت روا می داند. مقصود ا

ز مذاهب الظلمه در عبارت حضرت، راههای انحرافی و عدول از طریق حق می باشد. روایت شده است كه ابلیس بر یحیی بن زكریا (ع) ظاهر شد. حضرت یحیی تمام امور مورد علاقه انسانها را بر اندام ابلیس مشاهده كرد، از ابلیس پرسید، اینها چه چیزند كه بر خود آویخته ای؟ پاسخ داد اینها شهواتی هستند كه بدانها دل انسانها را می ربایم. حضرت یحیی پرسید: آیا در میان آنها چیزی كه مورد علاقه من باشد وجود دارد؟ ابلیس پاسخ داد، بلی هرگاه شكمت را از غذا پر نمایی، من تو را از نماز و یاد خدا غافل می سازم. حضرت یحیی پرسید غیر از این مورد، علاقه دیگری از من در نزد تو می باشد؟ جواب داد. خیر آنگاه حضرت یحیی سوگند یاد كرد كه هرگز از غذا سیر نخورد و ابلیس سوگند یاد كرد كه هرگز مسلمانی را نصیحت نكرده و به او رازی نگوید. منظور از و لا تدهنوا این است كه با گمراهیها و گمراهان مماشات نكنید. با منكراتی كه از آنها می بینید برخورد مسالمت آمیز نداشته باشید، كه همین سهل انگاری شما را به معصیت می اندازد. بدین توضیح كه هرگاه با مشاهده معاصی و گناهان انس پیدا كردید و با تكرار آنها خو گرفتید، شما هم از معصیت كاران بحساب آمده و بتدریج انجام منكرات شما را شریك گناهكارا

ن می كند.

[صفحه 600]

قوله علیه السلام: عباد الله الی آخره... این فراز از كلام امام (ع) از معنی اوامر و نواهی حق تعالی خبر می دهد و دارای جاذبه هایی است كه انسانها را به شرح زیر ملزم به فرمانبرداری و رعایت دستورات خداوند می كند. 1- قوله علیه السلام: ان انصح الناس لنفسه اطوعهم لربه. هدف از نصیحت كردن ناصح این است كه به شخص مورد نصیحت خود، خیر و منفعت برساند، و می دانیم كه برترین خیر و منفعت، سعادت پایدار ابدی و مشاهده رحمت حضرت ربوبی است. و این چنین سعادتی جز به فرمانبرداری خداوند متعال حاصل نمی شود. بنابراین، هر كس فرمانبرداری و اطاعتش نسبت به خداوند بیشتر باشد، نصیحت كننده ترین انسان نسبت به خود محسوب می شود، چون نهایت فرمانبرداری را به كار بسته است. 2- قوله علیه السلام: و ان اغشهم لنفسه اعصاهم لربه. معنی این فراز از آنچه در فراز قبل گفتیم بخوبی روشن گردید چه نهایت غش و خیانت انسان نسبت به كسی كه درباره اش خیانت می كند. شر و ضرری است كه به او می رساند. و بالاترین بدی و ضرری كه نسبت به بنده ای قابل تصور می باشد، بدبختی دایمی و دخول در جهنم است. گرفتار عقاب و كیفر خداوند شدن، برای كسی حاصل نمی شود مگر به انجام معصیت

الهی بنابراین هر كس گناهكاریش از همگان بیش باشد، شقاوت و بدبختیش فزونتر خواهد بود پس چنان كسی خیانت كارترین فرد نسبت به خود می باشد، بدلیل زیاده رویی كه در معصیت كرده است. خلاصه كلام امام (ع) در فراز اول و دوم امر به فرمانبرداری و نهی از معصیت و گناهكاری انسانهاست تا حدی كه در توان دارند، و برایشان میسور و مقدور می باشد. با عبارت نصیحت نفس، به فرمانبرداری ترغیب كرده است، چون نصیحت نفس برای هر كسی مطلوب و محبوب می باشد و خیانت به نفس برای تمام اشخاص نفرت انگیز است. 3- قوله علیه السلام: والمغبون من غبن نفسه. مقصود از غبن داشتن نفس بر اثر معصیت این است كه موجب دخول در جهنم می شود. گویا انسان به پیروی از شیطان، خود را فریب داده است، و آنچه از پاداشهای اخروی و ثواب خداوندی بهره اش بوده از دست داده و زیان كرده است. با توجه به این كه سعادت آخرت با ارزشترین چیزی است، كه مورد رقابت قرار می گیرد، محروم از آن، بالاترین زیان را برده است. برای بیان همین منظور امام (ع) كلام را به صورت حصر و مبالغه ذكر كرده است. هر چند كلام شكل خبری دارد، ولی مفهوم آن نهی از معصیت بوده، و با بیان غبن نفس، گناه كردن را امری نفرت انگیز جلوه

می دهد. 4- قوله علیه السلام: و المغبوط من سلم له دینه معنی غبطه این است كه انسان آرزو كند، مانند دیگران دارای مال و منال، ثروت و سلامت باشد، بدون آن كه از بین رفتن نعمت دیگران، مورد خواست و آرزویش باشد با همین ویژگی كه بیان شد غبطه، از حسد جدا می شود یعنی غبطه خورنده كسی است كه می خواهد مانند دیگران ثروتمند باشد و شخص حسود آرزویش این است كه دیگران مانند خود او بدون مال و ثروت شوند زوال نعمت دیگران آرزوی شخص حسود و بدخواه می باشد. با توضیح فوق روشن می شود، چگونه شخص صالحی كه دینش را سالم نگاهداشته است باز هم نسبت به مقام برتر دیگران غبطه می خورد. زیرا آن كه دین خود را از آفات و غرامت شیطان سالم نگهدارد، هر چند به سعادت بزرگ جاویدان نائل گردیده است، در عین حال نسبت به مقامات عالیه بهشت كه مورد رقابت مومنان است، بزرگترین حسرت و اندوه را دارد. بنابراین صادق است كه گفته شود، دارای بزرگترین اندوه و غبطه می باشد، نظر به اهمیت بیان این موضوع كلام را بصورت حصرو مبالغه آورده است. و ترغیب می نماید كه بندگان خدا در حفظ دیانت خود بكوشند، زیرا آنهایی كه دینشان را سالم دارند، روز قیامت به حال و مقام مومنان غبطه می خورند چه

رسد به كسانی كه در جهت حفظ دیانت خود كوششی به خرج نداده باشند! 5- قوله علیه السلام: و السعید من وعظ بغیره. این جمله از كلام امام (ع) چندان تكرار شده، كه بصورت ضرب المثل در آمده است. یعنی سعادتمند در آخرت كسی است، كه از مطالعه در وضع دیگران عبرت بگیرد، با دیده دل راهی كه ستمگران رفته اند در نظر داشته باشد. و از عاقبت بدانها بترسد و روش آنها را ترك كند. از طرف دیگر حال پرهیزگاران را بیاد آورد و مسیر آنها را بپیماید، و به پند گرفتن از دیگران كه لازمه اش سعادت اخروی است رغبت نشان دهد. 6- با توجه به توضیح فوق بدبخت در عالم آخرت، كسی است كه فریب هوای نفسش را بخورد. در اینجا امام (ع) برای ایجاد نفرت از پیروی هوای نفس به بیان خدعه و غرور اكتفا كرده است. 7- امام (ع) توجه می دهد كه ریای اندك هم شرك است. پیش از این توضیح داده ایم كه، ریا، در عبادت هر چند اندك باشد، توجه بغیر خدا است و در نیت و طاعت تاثیر می گذارد. تمام عرفا و اهل دل بر این موضوع اتفاق نظردارند كه ریا، هر چند ناچیز است، شرك خفی به حساب می آید. قوله علیه السلام: و مجالسته اهل الهواء منساه للایمان و محضره للشیطان. مقصود امام (ع) از اهل هوی در عبارت فوق بد

كارانی است كه تسلیم خواسته های شیطانی و شهواتی كه بیرون از حدود شرعی است شده اند. نفرت داشتن از همنشینی با اهل هوی به لحاظ دو امر می باشد: الف: مجالست با اهل باطل موجب به فراموشی سپردن ایمان می شود. این امر واضحی است، زیرا هوا پرستان همواره سرگرم لهو و لعب و غرق در كارهای بیهوده و باطل و ضد حق می باشند. بنابراین به احتمال قوی همنشینی با آنها از روی میل و رغبت، موجب غفلت و بی خبری از یاد خدا می شود و انسان را از انجام اعمال شایسته باز می دارد، و بتدریج به روش اهل باطل در می آورد با این كه اركان و قواعد ایمان انجام دادن كارهای شایسته و اعمال صالح می باشد، بخوبی روشن است كه غفلت منجر بفراموشی، و از بین رفتن یاد شیئی از لوح ذهن می شود. چه بسا كه غفلت زیاد سبب فراموشی اوقات عبادت و یاد خدا شود. این كه امام (ع) فراموشی را به جای علت فراموشی به كار برده اند از باب نامگذاری سبب به جای مسبب می باشد. ب: همنشینی با فاسقان و فاجران بدین لحاظ مذموم است كه محل آنها جایگاه حضور شیاطین است. ما پیش از این معنی شیطان را توضیح داده ایم. قاعده كلی این است، هر جائی كه معصیت و نافرمانی خداوند صورت گیرد، محل حضور شیطان و لانه اوست

. 9- امام (ع) دستور می دهد كه مردم از دروغ گفتن دوری كنند و نسبت به آن نفرت داشته باشند، كه دروغ ضد ایمان است. این فرموده امام (ع) مفهوم حدیث پیامبر است. معنی مجانب بودن دروغ نسبت به ایمان این است كه: راست و دروغ مجانب یكدیگراند بدین شرح كه اگر كارهای شایسته داخل در مفهوم ایمان باشند، پس راستگویی هم از جمله كارهای شایسته داخل در مفهوم ایمان خواهد بود و چون دروغگویی با راستگویی ضدیت دارد پس با ایمان هم ضدیت دارد. زیرا هر ضدی اصطلاحا با ضد خود مجانبت و دوری دارد بنابراین دروغ: ضد و مجانب ایمان شمرده می شود. اما اگر كارهای شایسته را در مفهوم ایمان داخل ندانیم می گوییم: دروغ از بزرگترین رزائل باز دارنده از حق و ایمان از بزرگترین فضایل نجات دهنده است. چون میان رذایل و فضایل ذاتا منافات است. پس دروغ با ایمان منافات داشته و مجانب آن می باشد. محتمل است كه معنی مجانبت كذب با ایمان، در عبارت حضرت این باشد، كه دروغ و راست هیچ گاه با هم جمع نمی شوند و با یكدیگر تناسبی ندارند. خواه این معنی و یا معنی اول، مجانبت را به هر معنی كه بگیریم، دروغ با ایمان داشتن معارض است. و چنان كه قبلا توضیح داده ایم، دروغ زیانهای جبران ناپذ

یر و هلاك كننده ای نیز دارد. امام (ع) پس از آن كه دروغ را مجانب ایمان معرفی می كند، آنگاه مردم را به راستگویی تشویق می نماید. بدین شرح كه راستگو در مسیر نجات و رستگاری قرار دارد، یعنی در آستانه رستگاری و كرامت یا جایگاه رستگاری و كرامت یعنی بهشت قرار دارد، چه راستگویی دری از درهای بهشت است. و سپس برای ایجاد نفرت از دروغ می فرماید: دروغگو در پرتگاه پست هلاكت و یا جایگاه این دو یعنی ورطه هولناك دوزخ واقع است، زیرا جهنم جایگاه بدبختی وجودی است و دروغ دری از درهای جهنم است، و هر كس بر در بهشت یا دوزخ رسد، در زمینه ورود قرار گرفته است. از رسول خدا (ص) درباره مدح و نكوهش راست و دروغ روایتی نقل شده است كه فرمود: از دروغ بپرهیزید كه انسان را به فسق و فجور می كشاند، و فسق و فجور آدمی را به دوزخ می اندازد و شخص آنقدر دروغ می گوید: تا خداوند در باره او می نویسد كذاب و لازم است كه همواره راستگو باشید، چه راست گفتن به نیكی و نیكی به بهشت راهنمایی می كند. شخص آنقدر رعایت راستگوئی را می نماید تا خداوند درباره او می نویسد (مصداقا) یعنی كسی كه همیشه راست می گوید و باز فرموده است: دروغ گفتن در راس نفاق قرار دارد دلیل فرمایش رس

ول خدا (ص) روشن است، زیرا محور نفاق بر دو رنگی و درویی در گفتار و بیان خلاف واقع است. خلاف واقع سخن گفتن، حقیقت دروغگویی است. 10- امام (ع) از حسد ورزیدن نهی می كند. عرفا بر این موضوع اتفاق نظر دارند، كه حسد از بزرگترین درهایی است كه شیطان از آن وارد قلب انسان می شود، و آن یكی از خلقهای پست نفسانی است كه از جمع شدن، بخل و بدخواهی پدید می آید. و بدخواهی عبارت از این است كه شخص از نعمتی كه بدیگران می رسد غمگین و از زیان دیدن دیگران خوشحال می شود. هر چند آن دیگران نه او را دیده باشند و نه به او آزاری رسانده باشند. كسی كه دارای چنین خلق نكوهیده ای باشد، معلوم است كه سزاوار خشم خداوند بلند مرتبه قرار می گیرد. بدخواهی مخالف اراده حق تعالی است. زیرا او همواره، خیر بندگان خود را در نظر دارد و برای همگان فیاض مطلق است. بعضی دیگر حسد را چنین تعریف كرده اند: حسد صفت شخصی است كه از رسیدن خیر بدیگران اندوهناك شود، با این كه ضرری از آنان متوجه حسود نشده باشد. گاهی حسد تابدین درجه می رسد، كه شخص با وجود شركت داشتن در نعمت دیگران، باز هم بر آنها حسد می ورزد. این حد اعلای بدخواهی و حسادت است كه انسان از خوشحالی دیگران و نعمتی

كه خود هم در آن سهیم است بد حال شود این را حسد بالغ می گویند. علتی كه امام (ع) برای ترك حسد آورده، این است كه حسد، نیكیها را می خورد، چنان كه آتش هیزم را از میان می برد. دانشمندان در این مسئله كه حسد به جسم و جان زیان می رساند اتفاق نظر دارند، زیان جانی حسد این است كه فراموشی ایجاد كرده، و فكر حسود را مشغول داشته، تا حدی كه حسود را از اندیشه درباره اموری كه برای خود او نافع است باز می دارد. صفات نیك و ملكات خیری كه می تواند كسب كند از یادش می برد. بدین جهت شخص حسود همواره فكرش مغشوش، و مشغول و گرفتار است، و مدام دچار حزن و اندوه می باشد. با این كه نعمت خداوند، نسبت به بندگان فراوان و غیر قابل شمارش است، شخص حسود به دلیل فرو رفتن در اندیشه حسد، وقتی برای انجام كارهای نیك ندارد. تاكنون آنچه گفتیم مربوط به ضرر روانی و جانی شخص حسود بود اما زیان جسمی حسود این است كه حسادت موجب بیدار خوابی و سوء تغذیه می شود و در نهایت، پریدگی رنگ، ضعف جسمی و فساد مزاج را به دنبال دارد. با توضیح مطلب فوق روشن شد كه امام (ع) لفظ اطل را برای حسد، به این دلیل كه تمام اندیشه های خیر و نیكیها را از نفس انسان می زداید و مانع صفات ثابت

نفسانی می گردد، استعاره به كار برده است، خوردن حسد نیكیها را بدین سبب است كه شخص حسود مدام، غرق در حالات و نعمتهای شخص مورد حسد می باشد. این حالت حسود را به از بین بردن هیزم به وسیله آتش تشبیه كرده اند، زیرا حسد و آتش، از این جهت كه حسنات و هیزم را از بین می برند شبیه یكدیگرند. 11- حضرت مردم را از دشمنی و خشم نسبت به یكدیگر نهی می كند، و دلیلی كه برای زشتی كینه توزی آورده است. تفرقه و جدایی است زیرا چنان كه می دانیم نظم امور جهان بر همكاری و همیاری است. همكاری، بوسیله انس گرفتن و رفت و آمد میسور است و از بزرگترین اسباب انس، دوستی و برادری میان مردم می باشد. دوستی از امور مهمی است كه در شریعت اسلام مقرر شده است و بهمین دلیل بود كه رسول خدا (ص) میان اصحاب خود برادری بر قرار كرد، تا دوستی آنها خالص، و انس و الفت شان، بی غش و همكاری و همیاری و وحدتشان در دین از روی صداقت باشد. پیامبر خدا (ص) فرموده است: انسان بوسیله برادر دینی اش بزرگواری می یابد، در رفاقت با كسی كه برای تو صلاح نمی داند آنچه برای خود، روا می شمارد، خیری نیست. به همین دلیل كینه و دشمنی میان برادران ایمانی در شریعت نهی شده و مورد كراهت شدید است. چ

ون موجب قطع رابطه و عدم همكاری و همیاری می شود و برای بر هم زدن وحدت مسلمین، بدخواهان جدیت و تلاش می كنند، و اندیشه دشمنان اسلام برای تحمیل تفرقه مدام نقشه می كشد. بدیهی است كه با تفرقه و خصومت نعمتی بر قرار نماند و صفا و الفت، دیری نپاید و از این بدتر آن كه هلاكت و از بین رفتن، از نتایج دشمنی و خصومت است. بدین لحاظ امام (ع) فرمود: دشمنی حالقه است. لفظ حالقه استعاره است از جدا شدن و تفرقه و از هم پاشی، زیرا این واژه در اصل، از یحلق الشعر گرفته شده است، یعنی آنچه موی سر را می تراشد، مانند تیغ سلمانی و یا شبیه آن، و كنایه از مشكلات بزرگ و اسباب شر می باشد. و سپس ضرب المثل شده و برای اموری كه موجب تفرقه و جدایی می گردد بعنوان استعاره به كار می رود. وجه شباهت این است: چنان كه تیغ سلمانی سبب بریدن موها و پراكندگی آنها در اطراف می گردد. دشمنی و عداوت هم موجب تفرقه و درماندگی انسانها می شود. 12- به آرزوهای دور و دراز داشتن در دنیا توجه داده، تا نسبت به آنها در دل انسانها نفرت ایجاد كند، از این رو دستور می دهد كه مردم آرزوها را تكذیب كیند لازمه تكذیب كردن آرزوها نهی از پیروی آرزوهاست. زیان آرزوهای طولانی عبارت است ا

ز: الف- عقل دچار سهو و اشتباه می شود. آرزوی طولانی موجب می شود كه انسان نسبت به اموری كه لازمه معاش و معادش می باشد، غفلت ورزد بخوبی روشن است، شخصی كه آرزوهای طولانی دارد، همواره فكرش به امید و آرزوهایش معطوف است كه چگونه آنها را برآورده سازد و یا به امیدواریهایش دست پیدا كند. گرفتاری مدام به تحصیل آرزوها سبب می شود كه از جهات خیر غافل بماند زیرا خداوند برای یك انسان، دو دل در درونش قرار نداده است. ب- آرزوهای طولانی، یاد خدا را به فراموشی می سپارد. یعنی انسان از یاد خداوند كه در آخرت چه خواهد كرد و پس از مرگ چه پیش خواهد آمد، به علت آرزوهای طولانی فراموش می كند، زیرا كه چنین انسانی در زندگی دنیا غرق شده، و بكلی از عالم آخرت بی خبر می ماند. ج- آرزوی طولانی داشتن غرور ایجاد می كند، و دارنده چنین آرزویی خود مغرور است. بعضی از شارحان لفظ غرور را به فتح غ یعنی غرور خوانده اند در این صورت معنی جمله این است. كه آرزوی طولانی خود بی خبری از یاد خدا و امور خیر نیست بل كه سبب فراموشی از یاد خدا می شود. پس می توان فراموشی را بوی نسبت داد. بعضی دیگر كلمه غرور را با ضمه تلفظ كرده اند غرور در این صورت استعمال غرور بجای شخص

مغرور مجاز است، یعنی اطلاق لازم بر ملزوم شده است، آرزوی طولانی داشتن فریب نیست بلكه سبب فریب خوردگی است، لازمه آرزوی طولانی داشتن این است كه شخص فریب بخورد و به كارهای مفید و سعادت بخش نرسد. تكذیب كردن آرزوی طولانی چنان كه امام (ع) دستور می دهد بدین گونه است كه همواره مرگ را به یاد آوری و در قلب متوجه مرگ، رجوع به سوی خداوند و معاد باشی. درباره این كه چرا امام (ع) كنار گذاشتن آرزوهای طولانی را تكذیب تعبیر كرده اند. بدین جهت است كه شخص آرزومند، به آنچه دل می بندد و آرزو پیدا می كند. به خیال واهی خود، آن را بر آورده می بیند، ولی اگر به عقلش مراجعه كند، و فرا رسیدن مرگ و قطع آرزوها را در نظر بگیرد، بخود اجازه خواهد داد، كه احكام خیالی خود را كه آرزویی واهی بیش نیست تكذیب و رد كند.


صفحه 591، 595، 600.